به نام دل به نام شاهدومی

به نام تارو تنبور و دف و نی

به نام عاشقان لا ابالی

به نام هم نشینان خیالی

به نام دستهای جام بردار

به نام عاشقان رفته بر دار

به نام مجلس بزم شبانه

به نام سرور این آشیانه
تا حالا انقدر تنها نبودم کلی حرف تو دلم دارم که بزنم ولی کسی رو ندارم که بهشون بگم دست و دلم به هیچ کاری نمیره کلی کارم مونده اونیهم که میگفت همدم ما بود و ما رو دوست داشت گذاشت رفت با اون همه حرفای قشنگش گذاشت ورفت میگفت مجبوره بره منم نمی تونستم جلوش رو بگیرم نمیدونم عشق دروغه یا واقعیت بعضیها تا این حرفها رو با هاشون میزنی زودی میگن آدم باید به عشق حقیقی برسه اینها هوسه ولی آخه بابا جان من تو همینی که بهش میگین هوس موندم ظرفیت اینم ندارم
نمیدونم مشکل کجاست آخرش من می مونم با خاطره تلخ و شیرینش که شیرینش هم دیگه تلخه

ای تو جاری توی رگهام

صدای پای نفسهام

ای که بوی تو رو داره

لحظه های خواب و رویام

فرصت بودن با تو اگه حتی یه نفس بود

برای باور بودن همه چیز و همه کس بود

کاش میشد با تو بهار آرزوهام پا بگیره

کاش میشد با تو دوباره زندگی معنا بگیره

کوچ عاشقانه تو لحظه شکستن من

خلوت شبانه من تا همیشه از تو روشن

از غم نبودن تو گریه کردم تو ندیدی

حق حق تلخ صدام و ته نبودی نشنیدی