-
س
جمعه 6 مردادماه سال 1385 23:33
s
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 مهرماه سال 1384 22:18
زندگی رسم خوشایندی نیست زندگی اجباراست لاجرم باید زیست
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 شهریورماه سال 1383 23:10
نه تومقصر بودی نه من این فقط جبر زمانه بود که دوری دستهایمان را رقم زد مطمئن باش هیچکس دیگری را از خودش بیشتر دوست ندارد که اگر گذشتیست نه برای دیگری بلکه فقط برای خودش است برو.برو و نپرس چرا که من هم نمی دانم فقط می دانم تقصیر هر که بود هیچکدام قدرت انجام ندادنش را نداشتیم برو. برو و نپرس که اگر بگویم دلیل رفتن را...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 مردادماه سال 1383 14:13
و من دوباره آمدم در پی رفتنی دیگر زندگی جریان دارد با تکراری عذاب آور من آمدم،من آمدم تا دوباره بروم. نمیدانم چرا هیچگاه نرسیدم و بر اثر جبری که هیچگاه وجودش برایم قابل تعریف نبود دوباره مجبور به بازگشتم نمیدانم شاید باید هدف را در همین آمدن و رفتن ها جستجو کرد کاش تو می دانستی تویی که نمی شناسی مرا کاش به هدف رسیده...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 تیرماه سال 1383 12:46
در سکوتی که به اندازه یک دلتنگی است هیچکس وسعت اندوه مرا حرف نزد دوباره می خوام بیام بنویسم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1383 10:25
روز پاییزی میلاد تو در یادم هست روز خاکستری سرد سفر یادت نیست ناله ناخوش از شاخه جدا ماندن من در شب آخر پرواز خطر یا دت نیست تلخی فاصله ها نیز به یادت ماندست نیزه برباد نشسته است وسپریادت نیست یادم هست یادت نیست خواب روزانه اگر در خور تعبییر نبود پس چرا گشت شبانه دربه دریادت نیست من به خط وخبری از تو قناعت کردم قاصدک...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 فروردینماه سال 1383 00:21
بازم بهار اومدبعد ازیه زمستون سرد و کسل کننده نمی دونم چرا بهار امسال با سالهای پیش فرق داره احساس میکنم خیلی بهار امسال برام پرنگه من تو فصل ها فقط پاییز رو دوست دارم و بقیه فصل ها اومدن و رفتنشون برام فرقی نمیکرد ولیامسال بهارفرق داره احساس می مکنم منم مثل طبیعت دوباره جون گرفتم و وارد مرحله جدیدی شدم انگا ر پوست...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 اسفندماه سال 1382 22:37
نمی دونم ارزش این رو داری که برات بنویسم یا نه نمیدونم بای د از رفتنت ناراحت باشم یا خوشحال نمی دونم اون همه حرفهای قشنگت همه دروغ بود من که رفته بودم من که فراموشت کرده بودم تو باز اومدی گفتی بدون تو نمی تونم من که گفتم همش از رو هوسه حالا چی شده یکی بهتر از من گیرت اومده من الان از دس تو اصلا ناراحت نیستم از دست...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 بهمنماه سال 1382 00:15
بد از یه وقفه طولانی که بیشترش واسه امتحانات بود دوباره اومدم ولی حالا فقط همین شعر رو واسه گفتن دارم منو تهدید میکنی که یه روز ازپیشم میری تا میام حرف بزنم اخماتو توهم میکنی تو منو دوسم نداشتی حتی قد نوک انگشت اگه من یه روز نباشم کی از عشقت می میره یه روزی میرم و اون روز که گریت می گیره تو منو دوسم نداشتی حتی قد نوک...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 دیماه سال 1382 22:12
یادمه یه روز گفتش می مونی گفتم نه گفتش چرا گفتم تعهد می یاره گفتش خوب بیاره گفتم نمیدونم گفتش می مونی گفتم نه گفتش چرا گفتم دست خودم نیست گفتش دست کیه گفتم دست تو گفتش من نمی تونم یه روز اومد گفتش باید برم گفتم باید نداشتیم گفت بایدشو ماتعیین نمی کنیم گفتم مگه غیر ما هم کسی هست گفتش نمیدونم گفتم نمی مونی گفت مگه تو......
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 آذرماه سال 1382 22:51
به نام دل به نام شاهدومی به نام تارو تنبور و دف و نی به نام عاشقان لا ابالی به نام هم نشینان خیالی به نام دستهای جام بردار به نام عاشقان رفته بر دار به نام مجلس بزم شبانه به نام سرور این آشیانه تا حالا انقدر تنها نبودم کلی حرف تو دلم دارم که بزنم ولی کسی رو ندارم که بهشون بگم دست و دلم به هیچ کاری نمیره کلی کارم مونده...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 آبانماه سال 1382 20:51
نمی دونم برا تون پیش اومده یا نه که به خاطر یه کسی یا یه چیزی از خودتون بگذرین از چیزایی بگذرین که شاید از نظر عقل و منطق جایی برای از دست دادن اونها نداشته باشین تازه همه هم فکر کنن شما خیلی آدم پستی هستین که اونکار رو بکنین در حق اون کس منم یه جورایی در گیر این موضوع هستم ونمی دونم چرا این کار رو کردم شاید بدن...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 آبانماه سال 1382 20:29
اول از همه سلام توی این چند وقتی که دارم اینجا مینویسم با یکسری بر خوردهایی روبرو شدم از جانب دوستان که لازم دونستم یه مقدار از خودم و دلیل اینکه اینجا مینویسم بگم البته اینها نظر شخصی منه انسان یه موجود اجتماعی و تلاش می کنه تا با رابطه با دیگران نیاز های خودش رو بر طرف کنه و رابطه بر قرار کردن با دیگران هم راههای...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 مهرماه سال 1382 20:13
امشب از اون شب هایی که بدجوری دلم می خوا د بنویسم امیدوارم بتونم همه اون حرفهایی که می خوام بزنم همین چند وقت پیش بود که یهو دلم واسه خودم تنگ شد همون باعث شد که کلی بخودم فکر کنم اگه مطلب های قبلی رو خونده باشین گفته بودم می خوام از خو دم بنویسم تا به خودم برسم می خواستم از خاطراتم با دوست دخترام بنویسم ولی دیدم یه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 مهرماه سال 1382 11:12
سلام ببخشید که دوباره چند وقت شد که نتونستم بنویسم تو این چند وقت که ننوشتم پدر یکی از دوستام فوت کرده بود خیلی ناراحت شدم آدم صبح که از خواب پا میشه کلی فکر توی مغزش داره ولی یه اتفاق باعث میشه همه اون فکر ها بپرن پی کاره خودش نمیدونم زندگی انقدر مسخره هستش یا من هنوز نفهمیدمش نمی دونم.... این شعر رو هم تقدیم می کنم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 مهرماه سال 1382 00:19
تو این مدت خیلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که برای به خود رسیدن اولین کاری که باید بکنم اینکه به خودم دروغ نگم و خودم رو همونطوری که هستم باور کنم می خوام از خودم از درونم و از احساساتم بنویسم از گذشتم خاطراتم از تجربه هام از شکستام از پیروزی هام از دلتنگییام از تنهاییام از...تا خودم رو دوباره پیدا کنم شاید این...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 شهریورماه سال 1382 23:59
یه چند وقت که نمیدونم چه مرگمه هر چی میام خودمو جمع و جور کنم نمی تونم یه دو سه ماهی که به هیچ کدوم از کارام درست و حسابی نمیرسم احساس می کنم خودمو گم کردم نمیدونم همچین احساسی داشتی یا نه دوست دارم به گذشته برگردم دوست دارم خودمو پیدا کنم فقط یه مشکت دارم نمی دونم باید از کجا شروع کنم نمی دونم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 شهریورماه سال 1382 00:47
با سلام اول از همه ببخشید که چند وقت که نتونستم بنویسم از همه کسانی که این چند وقت برام ایمیل دادن تشکر میکنم مخصوصا از وقتی که بخش نظرات بلاگ اسکای دچار مشکل شده باور کنید همه ایمیل های شما رو خوندم و رو نظراتتون فکر کردم و خیلی هم استفاده کردم هر که شد محرم دل در حرم یار بماند وانکه این کار ندانست در انکار بماند اگر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 مردادماه سال 1382 00:30
چند روز پیش رفته تو پارک با یکی از بچه ها نشسته بودیم که یه پیرمردی اومد جلوی ما شروع کرد به ساز دهنی زدن ما هم یه پولی بهش دادیم که یکدفعه اشاره کرد به کتابی که پلوم بود و شروع کرد به انگلیسی صحبت کردن اونم با چه لحجه ای ما که یکه خورده بودیم پنج دقیقه طول کشید تا به حالت نرمال در ر بیایم و صحبتاشو بفهمیم خلاصه حدود...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 تیرماه سال 1382 00:19
تو حیرانی در این هنگامه من هم از تو حیران تر تو در آغاز آبادی منم هر لحظه ویران تر در این بنبست ظلمانی رهایی را چه می دانی فرار از خود بسوی هم و یا از هم گریزان تر اگر از راه برگردیم سراپا حسرت و دردیم گذشتن مرگ ماندن درد کدامین است آسانتر کدامین پیک را گویم که من هم از تو می جویم کدامین پیک را گویم که من هم از تو می...
-
دلم شکسته
سهشنبه 17 تیرماه سال 1382 00:41
امروز رفته بودم پارک ملت با دوتا از دوستان تو پارک با هم در مورد همه چیز حرف زدیم عشق درس زندگی مدل لباس ...و این شلوغیها و چرا اصلابوجود اومد بعدش من رفتم تو فکر هی به خودم میگفتم اگه اینطوری میشد من اینکارو میکردم اگه ااونطوری من اون کار خلاصه به این نتیجه رسیدم که من الان بدبخت ترین آدم دنیام حروم شدم رفت من که...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 تیرماه سال 1382 10:22
بلخره این امتحانای ما هم تموم شد خیلی خوشحالم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 تیرماه سال 1382 14:38
وقتی بدنیا اومدی تو تنها کسی بودی که گریه میکردی و بقیه می خندیدن.سعی کن یه جوری زندگی کنی که وقتی رفتی تو بخندی و بقیه گریه کنند
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 تیرماه سال 1382 23:43
در من هرار حرف نگفته هزار درد نهفته هزاران هزار دریا هر لحظه در طپیدن و طغیانند در من هزار آهوی تشنه در خشکسال دشت پریشانند در من پرندگان مها جر ترانه های سفر را در باغ های سوخته می خوانند با من که در بهار خزانم قصه های فراوانی ست با من که زخم های فراوانی بر گرده ام به طعنه دهان باز کرده اند، هر قصه یک ترانه ــ هر...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 تیرماه سال 1382 12:58
شکنجه شدن برایم چه اهمیتی دارد اگر عشق ورزیدن به تو دردو شکنجه است یا اگر تو در عشقمان تقلب می کنی آنچه اهمیت دارد شبهایی است که به تو ختم میشود اگر چه در مقابل روحم را آزار میدهی از ترانه های انریکو
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 تیرماه سال 1382 01:02
یه توضیح کوچولو به مرد تنها البته با عرض پوزش من منظورم رو کیفیت شعر نبود بلکه گفتم نباید اگه از چیزی خوشمون نیومد مسخره کنیم تازه شعر های مریم حیدرزاده از خیلی ها قشنگ تره اگه بد بود شهریار قنبری تو برنامه هاش نمی گذاشت و یادمون نره سلیقه ها یکی نیستن
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 تیرماه سال 1382 00:16
چند روز پیش داشتم یکی از شعرای مریم حیدرزاده رو واسه خودم خودم می خوندم یکدفعه یکی از بچه های کلاس رسید وقتی شنید گفت "می خوای من برات همین جا مثل این شعر بگم" من که یکه خورده بودم گفتم خوب بگو اونم گفت نسبتا شبیه شعرای مریم بود ولی البته فقط از نظر ظاهر اونم فقط یکم بهش هیچی نگفتم چون نمی فهمید که چیزی بگم من به این...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 تیرماه سال 1382 01:37
از چه دل تنگ شدی دل خوشی ها کم نیست اگه دلت گرفته یه سر بزن به سایتش(سهراب سپهری) لینکش کردم در ضمن اسپیکرتم رو روشن کن
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 تیرماه سال 1382 09:40
ای گل تازه که بو یی ز وفا نیست تو را خبر از سرزنش خار جفا نیست تورا ما اسیر غم اصلا غم ما نیست تو را با اسیر غم خود رحم چرا نیست تورا جان من سنگدلی دل به تو دادن غلط است رفتن اولاست به کوی تو ستادن غلط است..... من این شعر رو خیلی دوست دارم هر کی کاملش رو داره لطفا برای من بفرسه
-
دلم گرفته
پنجشنبه 5 تیرماه سال 1382 22:52
چشمانت رادوست دارم که بمانند خورشیدیست بر دشت همیشه سرد وجودم صدایت را می پرستم که همیشه مرا از خواب غفلت بیدار میکند و ام خودت که نمی دانم می شناسمت یا نه تو که وجودت طوفانی بزرگ در دل کوچک من بپاکرد ای همیشه شاعرانه ای همیشه بهار کاش می ماندی تا به هوای تو و در هوای تو نفس بکشم بمان ای تبلور عشق در کوچه باغ زندگی...