چند روز پیش رفته تو پارک با یکی از بچه ها نشسته بودیم که یه پیرمردی اومد جلوی ما شروع کرد به ساز دهنی زدن ما هم یه پولی بهش دادیم که یکدفعه اشاره کرد به کتابی که پلوم بود و شروع کرد به انگلیسی صحبت کردن اونم با چه لحجه ای ما که یکه خورده بودیم پنج دقیقه طول کشید تا به حالت نرمال در ر بیایم و صحبتاشو بفهمیم خلاصه حدود 20 دقیقه صحبت کرد از خوهراش گفت که آمریکا هستند و نمی خواد با گفتن شرایطش اونا رو ناراحت کنه از دوساش گفت که چه دوست های معروفی داشته مثل نا صر چشم آذر و....
حالا من موندم که این آقا با این تخصص خودش چرا گدایی میکنه اون وقت آدمایی که دو کلاس سواد ندارن درامد نجومی دارن شاید رفتم با هاش صحبت کردم یه چیز مثل مصاحبه فکر کنم حرفای زیادی برای گفتن داشته باشه





تو حیرانی در این هنگامه من هم از تو حیران تر
تو در آغاز آبادی منم هر لحظه ویران تر

در این بنبست ظلمانی رهایی را چه می دانی
فرار از خود بسوی هم و یا از هم گریزان تر

اگر از راه برگردیم سراپا حسرت و دردیم
گذشتن مرگ ماندن درد
کدامین است آسانتر

کدامین پیک را گویم که من هم از تو می جویم
کدامین پیک را گویم که من هم از تو می جویم
نشانت را و ماندم بی خبر هر آن پریشان تر

در این تنهایی ممتد فقط دست تو بر در زد
ندیدم از تو ای دیر آمده ناخوانده مهمان تر

در این تنهایی مطلق فقط دست تو بر در زد
ندیدم از تو ای دیر آمده ناخوانده مهمان تر


دلم شکسته

امروز رفته بودم پارک ملت با دوتا از دوستان تو پارک با هم در مورد همه چیز حرف زدیم عشق درس زندگی مدل لباس ...و این شلوغیها و چرا اصلابوجود اومد بعدش من رفتم تو فکر هی به خودم میگفتم اگه اینطوری میشد من اینکارو میکردم اگه ااونطوری من اون کار خلاصه به این نتیجه رسیدم که من الان بدبخت ترین آدم دنیام حروم شدم رفت من که نباید انقدر تو این سن مشکل داشته باشم از پارک که اومدم بیرون بچه ها اسرار کردن قدم بزنیم ولی من که دیگه زندگی برام ارزشی نداشت با اینکه تا اون روز عاشق پیاده رو ولیعصر بودم مخالفت کردم و گفتم با تاکسی بریم برای ماشین وایساده بودم که پس از مدتی یه پیرزن جلومون نگه داشت وقتی سوار شدم و دیدم این پیرزن با چه وضعیتی مسافر کشی میکنه از خودم بعدم اومد که اینقدر ناشکری کردم حالا از یه چیز دیگه حالم گرفته شده بود چرا یه پیرزن 70 یا 80 ساله تو این مملکت مسافر کشی کنه فکر کنم تقصیر هممون هستش چون فقط خودمون رو می بینیم و دردهای کوچک خودمون رو در مقابل یه گوشه چشم به دردهای بزرگ آدمها نمی اندازیم سعی کنیم یه ذره نگاهمون رو باز تر کنیم فکر کنم نتیجه بهتری بگریم من که دلم از صحنه امروز خیلی شکست